*غروب آمد و بر دلم چیره شد
به اندوه من آسمان، خیره شد*
*غروب آمد و غربتم پا گرفت
غمی در دلم باز مأوا گرفت*
*من و غم، دو تا یار دیرینه ایم
من و غم، چنان آب و آیینه ایم*
*دلم با غمت پی به مفهوم برد
مرا تا افق های معلوم برد*
*از آن دم که پابند غم گشته ام
به عاشق شدن متهم گشته ام*
*دلم جز غمت تکیه گاهی نداشت
اگر عاشق آمد گناهی نداشت*
*گناه دلم نیست عاشق شدن
ز عاشق شدن تا شقایق شدن*