نردبان دلم شکسته است.می شود برای من کمی دعا کنی؟
یا اگر خدا اجازه می دهد کمی به جای من خدا خدا کنی؟
راستش “قلبم” مثل یک نماز بین راه خسته و شکسته است…
می شود برای بی قراری دلم سفارشی به آن رفیق باوفا خدا کنی؟
یرمردی تنها در مینه سوتا زندگی می کرد . او می خواست مزرعه سیب زمینی اش راشخم بزند اما این کار خیلی سختی بود .تنها پسرش که می توانست به او کمک کند در زندان بود پیرمرد نامه ای برای پسرش نوشت و وضعیت را برای او توضیح داد
پسرعزیزم من حال خوشی ندارم چون امسال نخواهم توانست سیب زمینی بکارم من نمی خواهم این مزرعه را از دست بدهم، چون مادرت همیشه زمان کاشت محصول را دوست داشت. من برای کار مزرعه خیلی پیر شده ام. اگر تو اینجا بودی تمام مشکلات من حل می شد من می دانم که اگر تو اینجا بودی مزرعه را برای من شخم می زدی
دوستدار تو پدر
پیرمرد این تلگراف را دریافت کرد
پدر, به خاطر خدا مزرعه را شخم نزن , من آنجا اسلحه پنهان کرده ام
4 صبح فردا 12 نفر از مأموران Fbi و افسران پلیس محلی دیده شدند , و تمام مزرعه را شخم زدند بدون اینکه اسلحه ای پیدا کنند
پیرمرد بهت زده نامه دیگری به پسرش نوشت و به او گفت که چه اتفاقی افتاده و می خواهد چه کند ؟
پسرش پاسخ داد : پدر برو و سیب زمینی هایت را بکار، این بهترین کاری بود که از اینجا می توانستم برایت انجام بدهم
هیچ مانعی در دنیا وجود ندارد . اگر شما از اعماق قلبتان تصمیم به انجام کاری بگیرید می توانید آن را انجام بدهید
مانع ذهن است . نه اینکه شما یا یک فرد کجا هستید
رو به دریا خانه ای از ابر خواهم ساخت
خانه ای از ابر
از برای بی پناهانی که می گویند
بر مزار آرزوهاشان
بی ثمر،بی صبر
بر مزار آرزوها سخت می گریند و می گویند: سهم ما از زندگی آیا همین قدر است؟؟
سهم ما از عشق ،از لبخند...
چشم می دوزم به هستی، چهره ای پیداست
زندگی با لحظه های پله کانی شکل پا برجاست
تا کرامت های باران هست
رو به دریا خانه ای از ابر خواهم ساخت
خانه ای از ابر.
*غروب آمد و بر دلم چیره شد
به اندوه من آسمان، خیره شد*
*غروب آمد و غربتم پا گرفت
غمی در دلم باز مأوا گرفت*
*من و غم، دو تا یار دیرینه ایم
من و غم، چنان آب و آیینه ایم*
*دلم با غمت پی به مفهوم برد
مرا تا افق های معلوم برد*
*از آن دم که پابند غم گشته ام
به عاشق شدن متهم گشته ام*
*دلم جز غمت تکیه گاهی نداشت
اگر عاشق آمد گناهی نداشت*
*گناه دلم نیست عاشق شدن
ز عاشق شدن تا شقایق شدن*